نوشته های بیژن داوری

بیست و نهم دی ۱۳۸۶
م : ن : بیژن

نسیم - اولین سالگرد عزیز

 

بیست و سه

بیست و چهار

بیست و پنج

بیست و شش

بیست و هفت

بیست و هشت

بیست و نهم دی ماه ...

 

گرچه آنسوی پنجره هامان

دیوارهای بلند و خاکستری خودنمایی می کنند

به یادت ثبت می کنم

پشت سوت و کور این بخار گرفته ها

تا در غسل خیالت

«غبار این خاکی ها »

از پلک های نیمه شبم برگیرم

با تو چه ام پنهان عزیز ؟

تن خسته

لب بسته

دل شکسته

بی فرازی در نگاه و حرارتی در آه

منم

جامانده در غم تو ...

 

خوب در یادم هست

شانه های درخت زمستان زده

ضریح نرده ها

تسلی سیگار

«سپیدۀ سرد معرفت تعارفم می کرد »

مسافر بی آزار

پاورچین پاورچین رفته بود

و بیم و امید ما

در هفت روز هیاهوی ناباوری مان غوطه ور ...

 

« به یاد عهد آسانی »

بر تکرار پیچ و خم های آشنا

آهستگی گامهایت

با غروبی که بوی نان می داد

به خدای خودت قسم

جز استکان التیام و سبد خلوصت

دل آشفتگی را درمانم نبود

سرایی ایمنت باد

که بی اشاراتت

سرایی دیگر را رد و نشانم نبود ...

 

بی خیال اینها

خنده هایت را عشق است !

دیدار سحرت عالمی دارد

با مشتی پر از نسیم ...



سیزدهم دی ۱۳۸۶
م : ن : بیژن

درد عریان فهمیدن

 

فهمیدن براستی چه درد عریانی ست !

و درد

چه فهم اصیلی !

وثیقه

عشق کهنه ای شاید

آشنای زخم های دیرین پذیرش

و آزادی زنگار گرفته

بیرون این ابهام و اتهام

منتظر با گل جُرمی دیگر !

 

حیف که

بی رنگی

همسایۀ بی تفاوتی است ...



پنجم دی ۱۳۸۶
م : ن : بیژن

چهارشنبه ی سکوت

 

کسی این گوشه هنوز در کنار من است

گرچه "کهنگی حرف های انباشته ام"

نجوای عاشقانه ی دلخواهش نیست

دلخور از درهای بسته ی توجیه

برای من

ارتسام غروب و قطره ای دیگر می شود ...

 

لعنت بر این چهارشنبه های سکوت !

کسی آنور خط نیست

خط خورده ام از صبح ساعت هشت و نیم ...

 

دستم بر دامان دوزخت

یک جرعه گناهم ده

تا از تب و لرز برزخ خویش برهم ...

 

کسی این گوشه هنوز

در انتظار که نه

کنار من است

تویی

تویی

که تنهایم ...