
اگرچه خسته از پیمودنِ این سالهای منتظر هستیم
و چشمان ترِ امید را
بر دور دستِ آرزو
با تلخیِ هر روزه میدوزیم.
اگرچه رنج میبافیم
با افراط،
یا تسکین میسازیم
با اصرار،
هزار افسوس!
بهای عمرهای رفته را
در آتشِ انکار میسوزیم .
به آغوش زمین برگرد،
زیبا نازنین!
ای یار
با خورشیدِ دستانت
برای جلوههای تازه و رنگین
قلم بردار.
باور کن زمان پیشِ رو،
کوتاه یا بسیار
با خود روزگار دیگری دارد
سپید و سبز،
تمام لحظههاش آبستنِ تکرار خوشبختیست.
زمستان وجودم را بهاری کن،
بهار تازهات پُربار ...
