نوشته های بیژن داوری

بیست و هشتم شهریور ۱۳۸۸
م : ن : بیژن

بازانجامِ سرانجام

 

کجای زندگی ام ایستاده ام اکنون

که در ستیزه های بیم و امید

بلند ترین اندیشه ها هم سپر انداخته اند ؟

 

گاه و بیگاه به خود طعنه زنان می گویم

کجاست آن معلم بدخلقِ پندآموزم

که ضرب ترکه اش

به جز به دست خویش

فرود درد نشد

کجای این معلمم اکنون ؟

 

شاید این مهر، ماهِ دلجویی ست

ترکه را قاب می گیرم

زخم ها را می بوسم

و بازانجامِ این سرانجام را

 پاییز دیگری خواهم ساخت ...