
در نگاهت گم شدم من، کاش پیدایم کنی
یا به مهمانی دنیا غرق رویایم کنی
هیچ کس تنهاییام را نیست محرم غیر تو
کاش نگذاری مرا تنهای تنهایم کنی
قطرهای افتاده بر دامان خاکم زآسمان
عاقبت ای کاش هم آغوش دریایم کنی
خانه کرده شب میان التهاب جادهها
دستهایت را بده هممرز فردایم کنی
مثل بازیهای خوب کودکی بد نیست باز
بین «باشک»های قلبت عشق را قایم کنی
خستگیهام از صدای خندههایت میدرد
با بلندای همین احساس همپایم کنی
روبرو در آینه ، نزدیک تر از من به من
مانده تصویر من و تو تا هویدایم کنی ...
