نوشته های بیژن داوری

بیست و چهارم مهر ۱۳۸۶
م : ن : بیژن

پاییز دور

چه فراموشی نکبت باری ست !

وقتی من و پاییز

حسرت صمیمت های کهنه ی هم را نمی خوانیم

 

یا در حوصله ی من

خش خش آموزنده ی او نیست

یا بر حقیقت برهنه ی او

جویندگیِ گام های من ...



سیزدهم مهر ۱۳۸۶
م : ن : بیژن

جشن دل تنگی

 

 جا گذاشتی ام

تا در کابوس پریشان جستجوهام

حقیقت بی تردید

بر جای مانی ...

 

نیافتی ام

در جشن هزار روز ِ دل تنگی

تا در قاب خاکستری پرسه هام

جز آبی عشق

نیابی ...

 

خطوط مبهم فاصله

درست مثل لرزش ترسیم من

نگاه تو

از روز اول

مانده بی پاسخ ...