چه فراموشی نکبت باری ست !
وقتی من و پاییز
حسرت صمیمت های کهنه ی هم را نمی خوانیم
یا در حوصله ی من
خش خش آموزنده ی او نیست
یا بر حقیقت برهنه ی او
جویندگیِ گام های من ...