نوشته های بیژن داوری

دوم مهر ۱۳۸۷
م : ن : بیژن

بی امون

فکر نکن دلم برات تنگ نمیشه

یا سرم خیلی شلوغه این روزا

بیا رو راستی به هم هدیه کنیم

گرچه بازار دروغه این روزا

 

میدونی که فاصله بهونه نیست

واسه خط خوردن خاطراتمون

روزای خوب دیگه تکرار نمیشن

تنها میذارن یه لبخند برامون

 

منو بی امون ببر پیش خودت

بشکن این سکوتُ با حرم صدات

بندازم دوباره تو حوض خیال

منو بی امون ببر پیش خدات

 

باغچه م از خزون که ترسی نداره

تا بهار بی امونت توی راست

به تموم قصه های ما قسم

نمی دونم منِ من بی تو کجاست

 

ابرای اینجا عقیمن همشون

خسته ام از آسمون بی بخار

جز تو بارونی کی نیس ، بی امون

روی صحرای تنم بازم ببار

 

کاری کن ستاره یاریم بکنه

بپیچه عطر دعا تو سحرام

آدمک ها همه اشکمن ، تو کاش

خنده های بی امون باشی برام