شعر خاکستر
نوشته های بیژن داوری
هشتم مرداد ۱۳۸۶
م :
ن : بیژن
کوچ
تمام واژه
تمام آشنایی
تمام عشق
در غربت ناتمامم
کوچید و رفت
تا
کوچه هایم به درازای همیشه ببارند ...
بخش اصلي
کاش میشد به واژه
رنگی جز خاکستری ببخشم
ثانیه هایم را ساده تر هضم کنم
تا در گلوی تقدیر زندانی ام
آواز و حسرتی باشم...
صفحه ی نخست
پست الکترونیک
بایگانی نوشته ها
فهرست سروده ها
لينك rss
تم دیزاینر
بایگانی ماهانه
اسفند ۱۴۰۱
مرداد ۱۴۰۱
خرداد ۱۴۰۱
اسفند ۱۴۰۰
شهریور ۱۴۰۰
خرداد ۱۴۰۰
فروردین ۱۳۹۸
فروردین ۱۳۹۵
فروردین ۱۳۹۴
اردیبهشت ۱۳۹۳
اسفند ۱۳۹۲
اسفند ۱۳۹۱
اسفند ۱۳۹۰
شهریور ۱۳۹۰
مرداد ۱۳۹۰
فروردین ۱۳۹۰
اسفند ۱۳۸۹
بهمن ۱۳۸۹
دی ۱۳۸۹
آذر ۱۳۸۹
مهر ۱۳۸۹
خرداد ۱۳۸۹
بهمن ۱۳۸۸
آذر ۱۳۸۸
مهر ۱۳۸۸
شهریور ۱۳۸۸
فروردین ۱۳۸۸
دی ۱۳۸۷
آذر ۱۳۸۷
آبان ۱۳۸۷
مهر ۱۳۸۷
شهریور ۱۳۸۷
خرداد ۱۳۸۷
فروردین ۱۳۸۷
بهمن ۱۳۸۶
دی ۱۳۸۶
آرشيو
پیوندهای دوستان
حرفه ای ترین قالب هاي وبلاگ
مهدی عاطف راد
امیر هدایتی
بت عیار
سهراب سپهری
احمد شاملو
سعید حنایی کاشانی
امیر امیری
آوای آزاد
گنجور
شعر نو
واپسین سروده ها
رنگین کمان
بی دلیل
بی نشانه
دور یا نزدیک
همذات پنداری
ترس و لرز
دست سوخته
خالی
گذر
سالی که گذشت...
تو در تو
شرح آرزومندی
بازگشت
به احترام زمستان
نقاب
ديگر موارد