نوشته های بیژن داوری

دوازدهم مهر ۱۳۸۵
م : ن : بیژن

سقوط پاییزی

آرام آمدی،

آنچنانکه با قدم هایت

دنیای فرضیات دلخوشم

یادآور داستان موج و قصر شنی شد.

 

بی صدا آمدی،

نفهمیدم،

چه شد که این همه ناگفتنی را

گفتن

توانستم.

 

همیشه،

با تو

رنگ هنوز یافت،

کودکم

 با درد خود را آشنا،

و بهار بازیگوشم

برگ های بهتش را

مبتلای سر به زیرترین سقوط پاییزی ...