
آرام آمدی،
آنچنانکه با قدم هایت
دنیای فرضیات دلخوشم
یادآور داستان موج و قصر شنی شد.
بی صدا آمدی،
نفهمیدم،
چه شد که این همه ناگفتنی را
گفتن
توانستم.
همیشه،
با تو
رنگ هنوز یافت،
کودکم
با درد خود را آشنا،
و بهار بازیگوشم
برگ های بهتش را
مبتلای سر به زیرترین سقوط پاییزی ...
