نوشته های بیژن داوری

بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۸۵
م : ن : بیژن

تب سرد

با تب سردی که شدند

چگونه تنفس ؟

گذر از تیره بختی های خواب زده

تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

در پایان

رسیدن به صبح موعود ؟

 

در پشت تقدیری

که در نسخه مان پیچیدند

و این افتخار های گندیده

که سویمان پرتاب کردند

چگونه در مشت گریزمان

امیدی کمترین ؟

 

مرگ را بافته اند

با تمام طعنه هایش

برای من و تو

گریز را دلخوشی نگذاشته اند

چگونه رنج های این عقوبت را

بی واهمه ای از فریب

تحمل ؟