نوشته های بیژن داوری

بیست و پنجم اسفند ۱۳۸۴
م : ن : بیژن

نفسی که نیستی ...

کوچه هایم به درازای همیـشه

خواهند بارید

روزهایم ســــــــــــرتاســــــــــــــــر

بوی جنون خواهند گرفت

و گل های تازه جان گرفته باغچه ام

از اندوه این چنین زیستنی

خواهند خمود

در اشتباه تولد تا مرگ

آنگاه که خدایان گچی التماس دعا دارند

تا گناهانم را به سکه ای سیاه ببخشایند

ثانیه های اسارت

مرا در جاده سکون

بر ریگ های نابودی

خواهند کشاند ...

 

 

 

همان نفسی

که نیستی ...