نوشته های بیژن داوری

سیزدهم اسفند ۱۳۸۳
م : ن : بیژن

دل تنگی من

 

بی تو ماندن را دگر شوقی ندارم نازنین
انتهای فاصله جان می سپارم نازنین


راست می گفتی غرورم یک بهانه بیش نیست
امشب از بغض تو می خواهم ببارم نازنین


تا که نزدیکم شدی در قلب من آشوب شد
حال دوری از من و من بی قرارم نازنین


تا ببینم باز لبخند تو را با یک سلام
خوب می دانم دچار انتظارم نازنین


کاش همراه فقط یک یک لحظه دل تنگی من
یک سبد احساس بنشینی کنارم نازنین


غربتم را باز معنای تو تنها دلخوش است
از همه بیگانگی ها در فرارم نازنین


کاش برگردی که امروزم فقط امید هست
غیر حسرت نیست چیزی بر مزارم نازنین