نوشته های بیژن داوری

بیست و هشتم بهمن ۱۳۸۳
م : ن : بیژن

تنها

 

چشم ها را بستم

آرزويم تو شدی

فكر رفتن كردم

سمت و سويم تو شدی

تا كه لب وا كردم

گفتگويم تو شدی

در ميان سكوت شبهايم

جستجويم تو شدی

زير باران پر احساس خيال

شستشويم تو شدی

هركجا بودم من

پيش رويم تو شدی...

 

نازنین در تمام قصه های من

هيچ كس جز تو نبود

همه اويم تو شدی ...