
هنوزم هست قلبی پر تپش
دستی پر از معنای آزادی
لبی سرشار از آوازهایی که
زمین را پاک می جوید برای یک شکفتن
در دل احساس هر شادی ...
هنوزم هست پاهایی که رفتن را
شروعی تازه می جوید
و بی پروا دلی دارم
که عشق و معنی آنرا چه بی اندازه می جوید...
هنوزم هست هر فصلی برایم معنی ایجاد و اعدام
میان یک درخت خشک می بینم
شگفتی های یک باغ و درختی سبز اندام
و حتی در دل سرما گل امید می چینم...
هنوزم هست یک گوشه برای گم شدن
تماشای همان پروازهایی که
هنوز از دورها آبی است
خیال من هنوز از شوق آویزان
هنوزم ذهن مهتابی ست ...
