
خوب می دانی كه در چشمت گرفتارم هنوز
روز و شب خوابم ربودی باز بيدارم هنوز
نازنين با من مگو دل بر كن از تكرار من
گرتو تكرار منی جويای تكرارم هنوز
گرچه تن زخمی و خاكی در رهت افتاده است
نيست بر آيينه دل هيچ زنگارم هنوز
فاش می گويم به تو ، با من غريبی ات چرا ؟
رمز و راز من تويی ، دنيای اسرارم هنوز
من به پهنای اميد خود گل شوق تو را
در ميان اين كوير تشنه می كارم هنوز
می شناسم مرگ را بی وحشت اما قلب من
می تپد در سينه چون از عشق سرشارم هنوز
شعر هايم سوخت و خاكسترش در مشت من
باز می بينم تو را معنای آثارم هنوز
