نوشته های بیژن داوری

نوزدهم مهر ۱۳۸۹
م : ن : بیژن

سهم سکوت

اتفاق

با چشم های خیره

وامانده بود

در های و هوی هاله های هرز و پوچ

شب

با ستاره های دروغین که وسعتی نداشت

با ریشه های اعتماد درین خاک سرد کوچ ...

از سمت قصه سواری نیامد و

پایان کار ما نه سرانجام سبز داشت

آنقدر جوانه نزد «ما»ی منتظر

تا کند زمانه جایمان و خار یأس کاشت...

تقویم روی میز ورق می خورد هنوز

اما مسیر صبح فراموش گشته است

« نشنیده گوش شب بیداران آوازی»

حتی «چراغ معجزه» خاموش گشته است...

لعنت نبود این همه

سهم سکوت بود

نفرین نبود و زمزمه های عقاب بود

تنها تلاش ما برای آب یافتن

راهی به سوی وسوسه های سراب بود ...