نوشته های بیژن داوری

یازدهم مرداد ۱۳۸۵
م : ن : بیژن

که نیستی ...

 

 

 

 

 

نه حسرتی در کمین است

نه کینه ای در مشت

و نه فرازی در

نگاه؛

بادها هم مرثیه خوان نمی شوند.

نیشخند کنایه های دلمرده را

  پناهی نیست،

و افقی از جنس تبرک

پیدا؛

هزار پاییز

در گلدان خاطرات ترک خورده ام می کارم

به رسم التهاب و  

 سکوت ...

 

 

همان نفسی

که نیستی ...