
نه حسرتی در کمین است
نه کینه ای در مشت
و نه فرازی در
نگاه؛
بادها هم مرثیه خوان نمی شوند.
نیشخند کنایه های دلمرده را
پناهی نیست،
و افقی از جنس تبرک
پیدا؛
هزار پاییز
در گلدان خاطرات ترک خورده ام می کارم
به رسم التهاب و
سکوت ...
همان نفسی
که نیستی ...
