نوشته های بیژن داوری

بیست و نهم اسفند ۱۴۰۱
م : ن : بیژن

رنگین کمان

جا نشد رنگین کمان در چشم های شیشه ها

لطف باران می رسد اما به عمق ریشه ها

دیر کردی جان من، این بار پیش از پای تو

یک بهار تازه روییده ست در اندیشه ها



سیزدهم مرداد ۱۴۰۱
م : ن : بیژن

بی دلیل

دیشب که از خوابم پریدم بی دلیل

دنبال هر فکری دویدم بی دلیل

هیچ ارتباطی بین افکارم نبود

تا صبح بیداری کشیدم بی دلیل

احساسهایی داشتم ناسازوار

با اشک از چشمم چکیدم بی دلیل

این حال شب های من است و روزها

دنبال رویایی جدیدم بی دلیل

یک شاخه سرسخت بودم سالها

با خودسری از خود بریدم بی دلیل

در پیله تن دادم به مرگی منتظر

بیهودگی ها را تنیدم بی دلیل

درگیر و‌ دار این ستون تا آن ستون

دیوار بر دیوار چیدم بی دلیل



سوم خرداد ۱۴۰۱
م : ن : بیژن

بی نشانه

میان ماندن و رفتن بهانه ها گم شد

ترانه پر کشید، عاشقانه ها گم شد

 

نفس گرفته از این روزهای بی رویا

از آسمان شبم بی کرانه ها گم شد

 

تمام سالهای سر به زیر، بی وقفه

دقیقه ای شد و در بی نشانه ها گم شد

 

نپرس چیزی از احوال من که می دانی

صدای آن ور خط در گمانه ها گم شد

 

امید التیام زخم های دیرین در

هزار توی مبهم چگونه ها گم شد

 

غبار غم نشسته در گلوی پنجره ها

هوای حوصله در بغض خانه ها گم شد

 

مجال فهم دیگران، توان خود بودن

در ابتذال فراگیر صحنه ها گم شد

 



بیست و نهم اسفند ۱۴۰۰
م : ن : بیژن

دور یا نزدیک

با تلاطم های قلبم رو به رویت میکنم

دور یا نزدیک باشی جستجویت میکنم

لحظه های آخر امسال هم بی اختیار

مثل هر سال از ته دل آرزویت میکنم

 



شانزدهم اسفند ۱۴۰۰
م : ن : بیژن

همذات پنداری

کاش دستانت مرا یاری کنند

از دل زخمی پرستاری کنند

 

خویشتن هامان برای لحظه ای

بی دریغ همذات پنداری کنند

 

مهربانی های قلبت از من

جان پریشان میهمان داری کنند

 

گفتگوها با تو دارم من اگر

واژه های تا صبح بیداری کنند

 

در تمام جمله ها، با هر زبان

کاش آوای تو را جاری کنند

 

طرح لبخند تو را سرتاسر

کوچه های شهر معماری کنند

 

کاش صبحی را ببینیم عاقبت

صلح را بی جنگ اجباری کنند

 

 



پنجم شهریور ۱۴۰۰
م : ن : بیژن

ترس و لرز

جهان آبستن یک اتفاق تازه خواهد بود ؟

و یا تکرار یک تلخی بی اندازه خواهد بود؟

 

زمین لرزید اما پلک ها بر هم نیامد چون

به دلها ترس و لرز لحظۀ پس لرزه خواهد بود

 

خلاصی مرگ بی رحمانۀ اسبان باری شد

و زخم کهنۀ شلاق ها بر پوزه خواهد بود

 

بگو با من که بعد از هضم این اخبار درد آور

برای یک نفس آسودگی انگیزه خواهد بود؟

 

صداقت باز مصداقی شهامت وار خواهد یافت

یا بازیچۀ دستان هر دریوزه خواهد بود؟

 

تریبون های رنگارنگ، افکار میانمایه

اصالت واژه ای بد رنگ و بد آوازه خواهد بود

 

اگرچه سالهای سال در بیراهه ها ماندیم

مرارت های اجباری ما هر روزه خواهد بود